تحولات لبنان و فلسطین

دکتر یحیی فوزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. او پس از سال‌ها تدریس درس جنبش‌های اسلامی، کتاب «جنبش‌های اسلامگرای معاصر: بررسی منطقه‌ای» را به رشتۀ تحریر درآورد که در آن تلاش کرده علل شکل‌گیری اندیشۀ سیاسی و روند تحولات این جنبش‌ها و جریانات را شناسایی کند.

آیندۀ داعش و تفکرات سلفی در خاورمیانه

قدس آنلاین- دکتر یحیی فوزی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. او پس از سال‌ها تدریس درس جنبش‌های اسلامی، کتاب «جنبش‌های اسلامگرای معاصر: بررسی منطقه‌ای» را به رشتۀ تحریر درآورد که در آن تلاش کرده علل شکل‌گیری اندیشۀ سیاسی و روند تحولات این جنبش‌ها و جریانات را شناسایی کند. در همین راستا و به منظور بازشناسی سلفی‌های تکفیری و چشم‌انداز آیندۀ آن‌ها پس از شکست در عراق و سوریه گفت‌وگویی با این استاد علوم سیاسی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

* جناب عالی خاستگاه داعش را بیشتر فکری و اندیشه‌ای می‌دانید یا سیاسی-اجتماعی؟

داعش هرچند ریشۀ جریان فکری اسلامگرای نقل‌گرای تکفیری دارد، اما باید گفت، روند شکل‌گیری و فراز و فرود فعالیت‌های آن نشان می‌دهد، عامل اصلی شکل‌گیری داعش سیاسی-اجتماعی است و مبانی اندیشه‌ای از اهمیت بعدی برخوردارند؛ به‌بیان‌دیگر، داعش زاییدۀ شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود در جهان اسلام است که با مهندسی ارادی در شیارهای موجود اندیشه‌ای جهان اسلام جاری شده و از این بستر اندیشه‌ای استفادۀ لازم را برای پیشبرد اهداف خود می‌برد.

 اصولاً گروه داعش یکی از شاخه‌های گروه تکفیری القاعده محسوب می‌شود. سازمان القاعده در اواخر سال ۱۹۸۰میلادی توسط «اسامه‌بن‌لادن» و همراهانش شکل گرفت. آن‌ها با هجوم شوروی به افغانستان، مسلمانان جهان را به احیای فریضۀ جهاد برای مبارزه با کفار و مشرکان فرا می‌خواندند و در سال‌های بعد، هدف غایی خود را احیای خلافت اسلامی و بازگرداندن مجد و عظمت گذشتۀ مسلمانان اعلام ‌کردند. به دنبال عقب‌نشینی شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹، نقطۀ عطف در تاریخ این سازمان تأسیس حکومت «امارات اسلامی افغانستان» توسط طالبان بود. القاعده با حمایت همه‌جانبۀ طالبان توانست طی مدت ۵ سال (از سپتامبر ۱۹۹۶ تا دسامبر ۲۰۰۱) پایگاه‌های متعددی را در سراسر افغانستان دایر کند؛ اما پس از سقوط طالبان، تداوم فرماندهی شبکه‌های زنجیره‌ای القاعده در سراسر جهان به‌صورت مخفیانه در بیش از ۶۰کشور دایر گردید. در این راستا، ابومصعب زرقاوی عرب اردنی‌تبار که از رهبران القاعده بود، در سال ۲۰۰۱ به عراق رفت و ابتدا در شمال عراق با گروه «انصار الاسلام» (جنبش جدایی‌طلب کردهای عراق) همکاری کرد.

 اما پس از حملۀ آمریکا به عراق در خلأ قدرتی که در منطقه شکل گرفت و موجب ناآرامی و هرج‌ومرج شد، در این شرایط «زرقاوی» به‌سرعت شاخۀ جدیدی از القاعده را با نام جماعت «التوحید و الجهاد» در سال ۲۰۰۴ تشکیل داد و سپس تشکل دیگری به نام «تنظیم القاعده فی بلاد الرافدین» را -که القاعدۀ عراق بود- ایجاد کرد. این تشکل به عملیات تروریستی گسترده و بی‌رحمانه‌ای نظیر ترور و بمب‌گذاری در بازار و محله‌های گوناگون عراق و تخریب مساجد و بارگاه امامین عسکریین(ع) دست زدند و به‌ اندازه‌ای در این حوزه فعالیت خود را گسترش دادند که به یکی از قوی‌ترین گروه‌های تروریستی در عراق تبدیل شدند و نفوذ خود را در بسیاری از مناطق افزایش دادند.

 در سال ۲۰۰۶ «زرقاوی» تلاش کرد با انسجام‌بخشی به گروه‌های مخالف همچون گروه‌های تکفیری و جهادی «القاعده» و گروه‌های بعثی و سنی‌مذهب که مخالف شرایط جدید در این کشور بودند و تشکیل شورای مجاهدین با جذب منابع مالی و انسانی، با نیروهای نظامی آمریکایی و عراقی مقابله کنند؛ اما بتدریج و به دلایل گوناگون ازجمله اقدام‌های بسیار خشونت‌آمیز زرقاوی، روابط میان او و «بن‌لادن» رهبر اصلی القاعده تیره شد. «زرقاوی» به هیچ عنوان تمایلی به پذیرش دستورها و برنامه‌های بن‌لادن نداشت و بر اساس تشخیص خود عمل می‌کرد؛ سرانجام وی توسط نیروهای آمریکایی کشته شد.

 با کشته شدن زرقاوی، «شورای مجاهدین» که شماری از گروه‌های مسلح در ۱۵ اکتبر ۲۰۰۶ در عراق را شامل می‌شد، در جلسه‌ای گروه جدیدی به نام «دولت اسلامی عراق» را شکل دادند. در این نشست، «ابوعمرالبغدادی» از اعضای القاعده به‌عنوان سرکردۀ این گروه جدید انتخاب شد. این گروه هدف خود را تشکیل خلافت اسلامی در عراق ذکر و تلاش کرد به سازماندهی ائتلاف گسترده‌ای از نیروهای مخالف دولت ازجمله گروه‌های بعثی و وابستگان به رژیم سابق عراق و همچنین برخی نیروهای عشایری سنی مخالف حکومت بپردازد. در این شرایط، اقدام هایی همچون انحلال ارتش عراق و ممنوعیت به‌کارگیری نیروهای بعثی و برخی نارضایتی‌های عشایر سنی از دولت جدید عراق زمینۀ این انسجام مخالفان را تشدید کرد. در سال ۲۰۰۶، فرماندهان دولت اسلامی عراق یکایک و به فواصل کوتاه کشته شدند و دو سرکردۀ اصلی گروه یعنی ابوعمر البغدادی و ابوحمزه المهاجر معاون وی نیز کشته شدند.

با مرگ «ابوعمر البغدادی» در سال ۲۰۱۰، ناامنی‌هایی که توسط این گروه در عراق ایجاد می‌شد بشدت کاهش یافت. با ‌وجود این، انتخاب «ابوبکر البغدادی» به‌عنوان رهبر جدید این گروه موجب آغاز مرحلۀ جدیدی از عملیات تروریستی در عراق گردید. ابوبکر البغدادی در سال ۱۹۷۱ در شهر سامرا متولد شد و بر اساس برخی ادعاهای تأیید نشده، البغدادی از دانشگاه بغداد مدرک دکترای مطالعات اسلامی گرفته است. وی دارای روحیۀ برتری‌جویی و استقلال عمل از القاعده و تمایل به تصرف سرزمینی بویژه در مناطق نفت‌خیز داشت و در این شرایط جدید، بحران سوریه نقش مهمی برای تحقق آرمان‌های او ایفا نمود.

 به‌بیان‌دیگر، بغدادی در آغاز مسیر خود در رهبری «گروه دولت اسلامی عراق» تنها به دنبال آن بود که در کشور عراق صاحب قدرت و قلمرو شود؛ اما بحران سوریه، توجه بغدادی را به‌سوی ظرفیت‌های داخل این کشور جلب کرد و همین موضوع سبب شد نام گروه خود را به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) تغییر دهد و در سوریه نیز مشغول جنگ و درگیری شود. البته بغدادی پا را از این نیز فراتر گذاشت و خواهان قلمروگشایی در لبنان، اردن، فلسطین و سرزمین‌های اشغالی نیز شد.

* علت جدایی داعش از القاعده چه بود و چه پیامدهایی به دنبال داشت؟

 بر اساس این راهبرد، ارتباط بین گروه داعش و گروه وابسته به القاعده در سوریه یعنی «جبهه النصره» تشدید شد. در اواخر سال ۲۰۱۱ و چند ماه پس از آغاز بحران سوریه، گروهی موسوم به جبهۀ النصره به سرکردگی «ابومحمد الجولانی» (یکی از افراد القاعده) در سوریه تشکیل شد که با حمایت گستردۀ برخی کشورهای منطقه‌ای به عملیات تروریستی و جنایات وحشیانه پرداخت. پس از اندک زمانی «ابوبکر البغدادی» با اعزام تروریست‌های تحت فرمانش به سوریه، نخستین گام خود را برای تحقق رؤیای فرمانروایی بر سرزمین شام برداشت. پس از مدتی الجولانی که خود را تابع القاعده می‌دانست، به دلیل اینکه البغدادی مستقل از القاعده عمل می‌کرد، اتحاد با البغدادی را نپذیرفت. البغدادی از معدود افرادی است که پس از کشته شدن «اسامه‌بن‌لادن» حاضر به بیعت با «ایمن الظواهری» به‌عنوان رهبر القاعده نشده است و این اقدام او سبب اختلافات شدید میان این دو گروه‌ شد.

 سرپیچی البغدادی از دستورهای ایمن الظواهری رهبر جدید القاعده سبب شد، الظواهری انحلال گروه داعش را اعلام کند و فرماندهی کل سازمان القاعده در روز سوم فوریه ۲۰۱۳ اعلام کرد که سازمان دولت اسلامی عراق و شام (داعش) ارتباطی با سازمان القاعده ندارد؛ تا با این اقدام از تکروی البغدادی پیشگیری کند. اما این فعالیت‌ها هرگز سبب توقف اهداف و اقدام‌های جدید داعش نگردید و داعش بتدریج با چراغ سبز برخی کشورهای منطقه و کشورهای غربی که خواستار سرنگونی بشار اسد بودند، دامنۀ نفوذ خود را در کشورهای عراق و سوریه و بتدریج در کشورهای دیگر گسترش داد. این گروه با قاچاق نفت از مراکز تحت تصرف خود در سوریه و همچنین منابع مالی مهمی که پس از تصرف موصل به دست آورد و همچنین حمایت‌های مالی برخی کشورهای منطقه به یکی از ثروتمندترین گروه‌های تروریستی تبدیل شد. در کنار قدرت مالی، قدرت جذب و سازماندهی این گروه نیز موجب شد، جمع زیادی از جوانان سنی عرب و همچنین جمع زیادی از کشورهای اروپایی و آمریکایی و دیگر نقاط جهان به این گروه بپیوندند. این مسلمانان ناراضی که تحت فشار اسلام‌ستیزی کشورهای غربی بودند، با پیوستن به این گروه خود را سربازان اسلام تصور می‌کردند.

 این گروه، همچنین با تاکتیک «النصر بالرعب» سعی در ایجاد رعب و وحشت و ایجاد جنگ روانی علیه مخالفان می‌کرد و با شست‌وشوی مغزی طرفداران موجب شد، درون آنان دیگر چیزی تحت عنوان ترحم و ترس وجود نداشته باشد. این گروه، همچنین با استفاده از فضای رسانه‌ای و فضای مجازی که در ابتدا نیز از حمایت دولت‌ها و رسانه‌های غربی و برخی کشورهای منطقه نیز برخوردار بود، در این راستا بسیار سود می‌برد.

در مجموع، عواملی همچون شرایط منطقه‌ای و حمایت‌های همه‌جانبۀ بین‌المللی و قدرت سازماندهی این گروه و استفاده از ظرفیت نیروها و افسران بعثی و قدرت نفوذ در اذهان و قدرت رسانه‌ای و ارتباطی قوی این گروه و پیوند زدن اندیشۀ خود با اندیشۀ جریان سنی سلفی و بی‌رحمی و خشونت تمام‌عیار، سبب شد این گروه در چند سال بشدت گسترش یافته و حتی در زمانی موجودیت عراق و سوریه را تهدید کند. اما بتدریج با کاهش حمایت بین‌المللی از این گروه و مقاومت گروه‌های مردمی در سوریه و عراق و واکنش به اقدام‌های خشن این گروه که موجب تضعیف حمایت‌ها از آن شد، موجب گردید این گروه افول کرده و نفس‌های آخر را در منطقه داشته باشد. به نظر می‌رسد، داعش به‌عنوان یک قدرت تروریستی به پایان خود رسیده است؛ هرچند اندیشه و آرمان‌های این گروه که خود را با آرمان‌های اسلام سیاسی سنی سلفی پیوند زده است در مدت‌زمان طولانی در اذهان بخشی از طرفداران به جا خواهد ماند.

* چشم‌انداز آیندۀ جریان‌های سلفی را در جهان اسلام چگونه می‌بینید؟

در یک نتیجه‌گیری به‌ منظور چشم‌انداز آیندۀ این جریان‌ها در جهان اسلام باید گفت جریان‌های سلفی هرچند با استفاده از ادبیات دینی و بهره‌گیری از بحران‌های موجود در جهان اسلام امکان بسیج توده‌ها را در جهت مبارزه با نظام‌های موجود دارند، اما به دلیل عقل‌گریزی از عمق اندیشه‌ای کمی برخوردارند و توانایی ارائۀ راه‌حل و الگوی جایگزین برای نظام‌های موجود ندارند و در عمل با اندیشه‌ای متحجر و بی توجه به واقعیت‌های موجود جوامع و جهان معاصر به ضدیت و چالش با کلیت تمدن بشری و پدیده‌های جدید برخاسته و چهره‌های ضدتمدنی از خود در نزد جهانیان نشان می‌دهند که این امر بشدت امنیت موجود جهان اسلام را به خطر انداخته است؛ زیرا از یک‌سو با فقدان الگوی بدیل و به چالش کشیدن وضع موجود و با ایجاد شکاف و شقاق بین مسلمانان و فتوا علیه برخی مسلمانان، انسجام و وحدت جهان اسلام را با مشکل جدی روبه رو می‌سازند.

 از سوی دیگر، با مخالفت با همۀ مظاهر تمدن، مسلمانان را در جهان دچار انزوا کرده و موجب تحقیر و وهن آن‌ها می‌گردد و چهره‌های ضدتمدنی از اسلام را در نزد جهانیان ارائه می‌دهند. همچنین، با ایدئولوژی تکفیری خود، اقدام به گسترش خشونت علیه انسان‌های دیگر کرده و شرایط را برای تشدید فشار علیه جوامع اسلامی در ابعاد گوناگون فراهم می‌آورند و امنیت جهان اسلام را با چالش جدی روبه رو می‌سازند؛ که تجربۀ این گروه ازجمله در دوران طالبان در افغانستان یا در ادعاها و اقدام‌های القاعده بشدت این ادعا را تأیید می‌کند. اصولاً باید گفت، این جنبش‌های رادیکال نمی‌توانند در جهان معاصر ادامه یابند، زیرا در وهله نخست، از عمق اندیشه‌ای محدودی برخوردارند و از سویی، ظهور آن‌ها تحت تأثیر بحران‌های جوامع است که با حذف بحران‌ها و کاهش حمایت برخی کشورها، جایی برای رشدونمو آن‌ها باقی نخواهد ماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.